بررسی عهد امپراتوریهای چند هزارساله نشان میدهد که همیشه استکبار از منافذ اندیشه به حوزه ماهیتی اجتماعات انسانی نفوذ میکند و در یک خیزش شناختی به جراحی ماهیتی ساختار اندیشه اجتماعی میپردازد، اقدامی که گزارههای عقل اجتماعی را با افول مواجه خواهد کرد.
به گزارش مبسوط، جاهلیت نوعی اندیشه اجتماعی است که در منظومه گزارههای عقل اجتماعی پذیرش وضع موجود را محور تحلیلهای خود میداند! چنین تفکری برخاسته از یک خیزش شناختی است که از منافذ ماهیتی به جوامع انسانی رخنه کرده و با ابدال چهره قانون و قانونگذار زمینه را برای جراحی نامحسوس قوانین اجتماعی فراهم کرده و جهت نموداری رشد عقل اجتماعی را با تغییر ماهیتی روبرو میکند.
چنین رفتاری بیشتر در جوامعی قابلاجرا است که نظام حاکمیتی آن الگوی قانونی حکومت عامه را پذیرفته باشند، بر این مدار هرگونه از مردمسالاری را میتوان هدف این فتنه استکبار دانست؛ چیزی که حتی در مجامع عهد قدیم در قالب قبیله محوری امپراتوریها نیز وجود داشته است.
مثلث امپراتوریهای عصر نزول(روم، ایران و اعراب) سه الگوی حاکمیتی را بر محور پادشاه تدارک دیده بودند، سه الگویی که مردم در سطوح تعریفشدهای در نوع قانونگذاری تأثیر مستقیم و غیرمستقیم میگذاشتند.
در این میان قبیله گرایی به این معنا که رؤسای هر قبیله که بزرگ طایفه و یا یک قبیله بزرگ بودند با مؤلفههای گوناگونی از قبیل قدرت هدایت و میزان دانش رهبری انتخاب میشدند. درواقع هر قبیلهای عالمترین فرد را (که توان هدایت قبیله و حراست از منابع و منافع قبیله را متکی بر علوم و فنون روز داشت) بهعنوان رئیس قبیله انتخاب میکردند.
از ترکیب قبایل و سهامداری رهبران قبیله در جهان عرب الگویی از حاکمیت پادشاهی شکل میگرفت که بزرگان قبایل چنین فردی(پادشاه) را تعیین و الگوی حاکمیتی او را تقنین میکردند؛ در این میان شورای قبایل نوع قوانین را به جوامع خود ابلاغ و آراء آنان را در تسهیل اجرای قوانین دنبال میکردند.
چنین الگویی از حاکمیت باعث میشد که هرگونه بیتوجهی به رشد عقل اجتماعی در قبایل نوع قانونگذاری را با احتمال نفوذ مواجه کند؛ چیزی که خیلی زودتر از پیچ تمدنی این الگوی حاکمیتی در تاریخ اعراب ثبت شد.
بزرگان یهود که اسالیب اعتقادی ملت خود را با تحریف اصولی مواجه و بهنوعی نژادپرستی مدرن (برای آن زمان) را برای بقای خود ترویج کرده بودند، بر اساس اعتقادات خود برای کشف پیامبر آخرالزمان به پایتخت پادشاهی مدرن عربی آمده و خیلی زود از نوع قانونگذاری و الگوی اجرای قانون تمدن عربی متوجه شدند که با ظهور پیامبر خاتم در میان این قوم الگوی شناختی نژادپرستانه آنان با افول و نابودی مواجه خواهد شد، بر این مدار با رخنه در بدنه قانونگذار (سران قبایل) و با سرمایهگذاری نقدی بین آحاد جامعه انحطاط را در اندیشه اجتماعی ایجاد و مبتنی بر الگوی حاکمیتی در حوزه قانون و اجرا اندیشه و عقل اجتماعی را با سقوط مواجه کردند.
یهود با بدل گرایی الهه در قالب (بتها) برای اعراب در گام اول نوع قانونگذاری را با اعتبارات بیارزش گره زد و نوع اصنام را مقدمهای برای فروپاشی وحدت اجتماعی اعراب کرد؛ چنین اقدامی آراء عمومی نوع قانونگذاری را با افول مواجه و متعاقب آن بزرگان و صاحبان اندیشه اعراب برای حفظ قوام اجتماعی خود خزانههای زر و اسلحهخانههای پولادین(زور) را گشوده و جنگ قبایل و فروپاشی پادشاهی متحد عرب شکل پذیرفت.
قانونگذاری و اجرای قانون از طواف کعبه به اشکال بتخانههای قبایل تغییر شکل داده و قانونگذاری را به قبایل محدود کرد چیزی که باعث شد قبایل مرزهای اجتماعی خود را پررنگتر ترسیم و نوع کنشهای بین قبیلهای را فراملیتی تصور کنند.
عدول از حدود وحدت باعث شد تمدن عربی آنقدر منابع و موقعیتهای خود را ازدستداده و ارزشهای اجتماعی خود را نابود کند که ایران و روم بهعنوان دو امپراتوری دیگر حتی رغبت کشورگشایی نسبت به بلا تمدن عرب را نداشته و این اقدام را نوعی ذلت توصیف میکردند.
نفوذ دامنهای از رفتارهای استکبار است که در خیزشهای نرم شناختی ساختارهای اجتماعی و کنشهای فردی را با تغییر ماهیتی مواجه ساخته و فساد درونی را زمینه انحطاط و نابودی تمدنها میکند.
فاطمه قاسمی
جاهلیت توحید نفوذ