بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین. الحمد لله بجمیع محامده کلّها علی جمیع نعمه کلّها و نشهد ان لا اله الّا الله وحده لا شریک له شهادة ایمان و ایقان و نشهد انّ محمّداً عبده و رسوله و صفیه و خیرته فی خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. اللّهمّ صلّ و سلّم علیه و علی آله و اصحابه الاکرمین المنتجبین الهداة المهدیین سیما بقیةالله فی الارضین. اللّهمّ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات تابع بیننا و بینهم بالخیرات. قال الله الحکیم: هو الّذی ایدک بنصره و بالمؤمنین. (۱)
روز رحلت و شهادت امام صادق است؛ روز بسیار باعظمت و حامل تاریخ فراموشنشدنىِ دوران امامت و یادآور خاطرههای شکوهمند و افتخارانگیز اسلاف طیبین و طاهرین ما است. امیدوارم در این روز شریف و در این مجمع عظیم بتوانیم از این دیدار بهره بگیریم و آنچه مورد رضای خدا است و مورد نیاز ما است، با شما برادران و خواهران در میان بگذاریم. در خطبهی دوّم راجع به امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) مطالبی را عرض میکنم. و امّا بحث خطبهی اوّل، ادامهی سخنی است که در باب مسائل حکومت اسلامی و مردمی بودن این حکومت قبلاً عرض کردهام؛ امروز هم بخشی بر مطالب گذشته اضافه میکنم تا این مطلب به طرف هرچه روشنتر شدن پیش برود.
اولاً این نکتهی کوتاه را عرض بکنم که وقتی ما میگوییم حکومت اسلام یک حکومت مردمی است، معنای این حرف این نیست که حکومت اسلامی، حکومت خدا نیست. معلوم است که همهی ادیان الهی به حکومت خدا دعوت کردهاند و همهی پیغمبران و جانشینان آنها مردم را به نظامی الهی که در آن حاکمیت از آنِ خدا و قوانین خدا است، فراخواندهاند؛ امّا در اسلام حکومت «الله» با حاکمیت مردم بر سرنوشت خود منافاتی ندارد. حکومت مردم به معنای حکومت مردم، آنچنان که در دمکراسیهای غربی بیان میشود، نیست و در اینباره مختصری قبلاً عرض کردهام. حکومت مردم به همان اندازهای است که بر طبق فرمان خدا به مردم اجازه و امکان تصمیمگیری و اقدام داده شده است و لذا در قرآن دربارهی بنیاسرائیل میفرماید: وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی اللذینَ استُضعِفوا فِی الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّهً؛(۲) یعنی حکومت، حکومت مستضعفان است و این منافاتی ندارد که حکومت مستضعفان به معنای حکومت خدا و در چهارچوب احکام الهی باشد.
و امّا یک بخش دیگر و یک گوشهی دیگر از این بحث گسترده این است که مردمی بودن حکومت اسلامی به دو معنا است: یکی این است که مردم در ادارهی حکومت و تشکیل حکومت و تعیین حاکم و شاید در تعیین رژیم حکومتی و سیاسی نقش دارند. مردمی بودنِ حکومت یعنی نقش دادن به مردم در حکومت. یک معنای دیگر برای مردمی بودنِ حکومت اسلامی این است که حکومت اسلامی در خدمت مردم است؛ آنچه برای حاکم اسلامی مطرح است، منافع عامّهی مردم است؛ نه منافع اشخاص معین یا قشر معین و طبقهی معین. اسلام به هر دو معنا دارای یک حکومت مردمی است؛ امّا مادامی که حکومت مردمی به معنای اوّلی تأمین نشود، یعنی مردم نقشی در حکومت نداشته باشند، نمیشود گفت که حکومت به معنای دوّمی - یعنی آن حکومت در خدمت مردم است - مردمی است. نمیشود از هر حکومتی در دنیا این ادّعا را باور کرد که در خدمت مردم خود است. امروز در دنیا حکومتهایی که ادّعا میکنند در خدمت مردمند، زیادند؛ هم حکومتهای وابسته به بلوک شرق که خود را مردمی، سوسیالیستی، وابستهی به عموم افراد جامعه قلمداد میکنند، درحالیکه مردم در تعیین این حکومت، در تشکیل این نظام، هیچ نقشی نداشتهاند. مردم خبر ندارند که بعد از حاکمی که مرده است، چه کسی قرار است به حکومت برسد! اگر خبر هم داشته باشند، از او چیزی نمیدانند، تمایلی به او و به حکومت او ندارند، و شاید و به گمان قوی رضایتی هم از کارهای او ندارند. امروز [اگر] شما مثلاً از ملّت بزرگ شوروی بپرسید آیا به اشغال افغانستان راضی هستند؟ آیا به صرف میلیاردها برای نگهداشتن یک حکومت تحمیلی در یک کشور همسایه راضیاند؟ یقیناً یا به احتمال زیاد، اکثر مردم کشور پهناور شوروی از این قضیه یا خبر ندارند - چون در چنین کشورهایی اطلاع هم درست به مردم داده نمیشود - یا اگر خبر دارند، از آن سودی نمیبرند و راضی نیستند. همچنین در کشورهای غربی که ادّعا میکنند در خدمت مردم و برای مردمند، مردم هیچ ارادهای، اختیاری در کاری که دستگاه حکومت انجام میدهد، ندارند. این ادعا که حکومتی بدون اینکه با مردم خود ارتباط مستقیم داشته باشد، بدون اینکه به آرای مردم متّکی باشد، ادّعا کند که در خدمت مردم است، ادّعای پذیرفتهای نیست. این سخنی است که همهی مدّعیان حکومت مردمی بر زبان جاری میکنند، امّا نمیتوانند ثابت کنند که مردمیاند؛ همهی حکومتهای تحمیلی هم خودشان را مردمی به حساب میآورند. پس مادامی که مردم با حکومت و با دستگاه حاکم همکاری نکرده باشند، در صحنههای فعّالیت اجتماعی در کنار این دستگاه حاضر نباشند، این ادّعا پذیرفته نیست که دولتی و رژیمی بگوید ما مردمی هستیم؛ [امّا ]حکومت اسلامی به معنای واقعی کلمه یک حکومت مردمی است.
در صدر اسلام حکومت پیغمبر و تا مدّتی بعد از رحلت پیغمبر، حکومت جامعهیاسلامی یک حکومت مردمی بود. در دوران امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) مردم در صحنهی حکومت به معنای واقعی دخالت داشتند، نظر میدادند، رأی میدادند، تصمیم میگرفتند و حقّ مشورت - که قرآن پیغمبر را به آن امر کرده است - متعلّق به مردم بود که: وَ شاوِرهُم فِی الاَمرِ؛(۳) مردم حق دارند که با آنها مشورت بشود. بنابراین اگر یک حکومتی ادّعا میکند که مردمی است، باید به معنای اوّل هم مردمی باشد؛ یعنی مردم در این حکومت دارای نقش باشند: اوّل، در تعیین حاکم. در حکومت اسلام، مردم در تعیین شخص حاکم دارای نقش و تأثیرند. البتّه در حکومتهای دینی و حکومت اسلامی، یک مقطعی از زمان و یک برههای از زمان، حکومت یک حکومت تعیین شدهی خدایی است؛ این را همهی مسلمین قبول دارند؛ در آنجا در تعیین حاکم، مردم نقشی ندارند. البتّه اهلسنّت این فاصله را مخصوص به زمان پیغمبر میدانند، امّا شیعه آن را غیر از دوران نبوّت، شامل دوران امامت هم میداند. در دوران نبوّت و دوران امامت، حاکم جامعهی اسلامی از سوی خدا تعیین شده، مردم نقشی ندارند. مردم چه بدانند، چه ندانند؛ چه بخواهند، چه نخواهند؛ پیغمبر، امام و پیشوای جامعه است؛ رهبر و حاکم مردم است. البتّه اگر مردم دانستند و پذیرفتند، این حاکمیتِ حقیقی و این حاکمیتِ حقوقی، جنبهی واقعی هم پیدا میکند؛ امّا اگر مردم ندانستند، نشناختند، یا نپذیرفتند، آن کسی که بحق، حاکم مردم است، از منصب حکومت برکنار میماند؛ امّا حاکم او است. لذا ما معتقدیم در دوران ائمّهی معصومین (علیهم الصّلاة و السّلام) با اینکه آنها در جامعه بهعنوان حاکم شناخته نشده بودند و پذیرفته نشده بودند، همهی شئون حاکم، متعلّق به آنها بود و لذا بود که تلاش هم میکردند، فعّالیت هم میکردند و ما در مورد زندگی ائمّه (علیهمالسّلام) و از جمله در مورد زندگی امام صادق از روی شواهد و قرائن تردیدناپذیر میدانیم که این بزرگواران تلاش میکردند تا حکومت را که متعلّق به آنها و از آنِ آنها است، قبضه کنند.
امّا بعد از این دوران، آنجایی که یک شخص معینی بهعنوان حاکم از طرف خدای متعال معین نشده است، حاکم دارای دو پایه و دو رکن است: رکن اوّل، آمیخته بودن و آراسته بودن با ملاکها و صفاتی که اسلام برای حاکم اسلامی معین کرده است؛ مانند دانش، تقوا، توانایی، تعهّد و صفاتی که برای حاکم است، که البتّه در این باره هم بعداً یک روزی انشاءالله صحبت میکنیم. رکن دوّم، قبول مردم و پذیرش مردم است. اگر مردم، آن حاکم و شخصی را که دارای ملاکهای حکومت است نشناختند و او را به حکومت نپذیرفتند، او حاکم نیست. اگر دو نفر که هر دو دارای این ملاکها هستند، یکی از نظر مردم شناخته شد و پذیرفته شد، او حاکم است. پس قبول مردم و پذیرش مردم، شرط در حاکمیت است و این همان چیزی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی حتّی در مورد رهبر مورد نظر بوده و بر روی آن فکر شده و تصمیمگیری شده است. رهبر بر طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، آن مجتهدِ عادلِ مدیرِ مدبّرِ صاحبنظرِ صاحببصیرتی است که مردم او را شناخته باشند، به [عنوان] مقام مرجعیت تقلید، از او تقلید کنند و به او گرایش پیدا کنند و رو بیاورند. اگر مردم چنین کسی را نشناختند، خبرگان امّت جستجو میکنند، چنین کسی را پیدا میکنند، به مردم معرفی میکنند. باز در اینجا هم اوّلاً خبرگان، نمایندگان مردمند، ثانیاً خود مردم بعد از معرّفی خبرگان، او را میپذیرند، بعد او میشود امام. در مورد رئیسجمهور هم همینجور است؛ انتخابات انجام میگیرد، مردم کسی را که واجد شرایط بدانند، انتخاب میکنند.
میبینید مردم در تعیین حاکم اسلامی در سطوح طراز اوّل حاکمیت و ولایت در جامعهی اسلامی دارای نقشند و میتوان گفت که مردم در اصلِ تعیین رژیم اسلامی هم دارای نقش هستند. البتّه این را بهعنوان یک شرط حقیقی بیان نمیکنیم؛ یعنی اگر مردم رژیم اسلامی را نپذیرفتند، رژیم اسلامی از اعتبار نمیافتد، امّا قاعدتاً چون رژیم اسلامی به ایمان مردم متّکی است، مردم در آن هم دارای نقش هستند. پس حکومت اسلامی، حکومت مردمی است و به این معنا [است] هم که مردم در انتخاب شخص حاکم دارای تأثیرند. وقتی که مردم حاکم را انتخاب کردند، در کنار او هم قرار میگیرند. مردم از آن زمامداری بیزار یا نسبت به او بیاعتنا هستند که در انتخاب او نقشی نداشتهاند. شما در میان حکومتهای سلطنتی عالم، کدام حکومت را پیدا میکنید که عامّهی مردم، تودهی مردم، نسبت به زمامدار علاقهمند باشد، در خدمت او قرار بگیرد، با حرف او حرکت کند، به او اعتماد بکند. مردم حق دارند اعتماد نکنند، زیرا در تعیین این حاکم نقشی نداشتهاند. پادشاهی مرده است، کسی بعد از او به وراثت منصب پادشاهی را به ارث گرفته است. و همینطور است رژیمهای غیر پادشاهی که در تعیین حاکم - که یا با کودتا روی کار آمده، یا با تقلّب روی کار آمده - مردم نقشی نداشته باشند؛ امّا وقتی مردم خودشان نقش داشتند و این رژیم را، این شخص حاکم را، این سیاستمدار را به این مقام رساندند، همانطور که امام بارها فرمودند، [آنوقت] مردم ولینعمت دولتمردانند؛ چون خود آنها این دولتمردان را به این مسئولیتها و این مأموریتها گماشتهاند. وقتی اینجور شد، مردم در کنار این دولتمردان هم قرار میگیرند.
و لذا شما امروز در کشور جمهوری اسلامی که پرتوی از حاکمیت اسلام در آن هست، میبینید مردم در همهی صحنهها حضور دارند. امروز شما در زیر آفتاب در هوای گرم، روز جمعه، در این محشر عظیم، برای اقامهی نماز جماعت و جمعه جمع شدهاید و برادران شما و عزیزان شما [هم] در جبهههای جنگ با همین فشردگی و استحکام آن وظیفهی بزرگ را انجام میدهند؛ برادران دیگر شما، گروههای دیگری در بیابانها، در روستاها مشغول جهاد سازندگی، مشغول خدمت به مردمند؛ و همچنین در همهی صحنهها: در کارخانهها، در نیروهای مسلّح، در دانشگاهها، در هر جایی که تأثیری در سرنوشت این نظام دارد، مردم مخلصانه و پاکباز دارند کار میکنند و بارهای سنگین را از دوش دستگاه حاکم برمیدارند. این بهخاطر همین است که مردم احساس میکنند در ایجاد حکومت و در تعیین حاکمان و زمامداران و در ترسیم خطّ مشیای که این زمامداران باید بپیمایند، دارای نقش بودهاند. [بنابراین] همه خود را سهیم میدانند؛ زنهای در خانه، پیرمردها، نوجوانها، از همهی قشرها، خودشان را در کنار این حکومت میدانند. این حکومت، حکومت بندگان خدا، حکومت مؤمنان، حکومت صالحان است، و این بزرگترین نقطهی قوّت این حکومت است؛ و برای همین است که ما میبینیم بذرهای تبلیغاتی دشمن هم در میان مردم ما اثری نمیکند.
شما میدانید امروز دنیا به دنبال کوچکترین حادثهای در کشور ما چه هیاهویی به راه میاندازد. دهها رادیو و صدای تبلیغاتی بیگانه، دهها روزنامه و مجلّه و نشریات گوناگون به زبانهای مختلف، هر هفته صدها خبر و مقاله، شامل تحلیلهای دروغ و غیر واقعی را از مسائل ایران، از جنگ، از صلح، از دولت، از مسائل اقتصادی، از مسائل عمومی، از مسائل مردمی، و راجع به اشخاص پخش میکنند؛ شکلی را ترسیم میکنند که فکر میکنند ترسیم این شکل برای تضعیف نظام جمهوری اسلامی مفید است؛ [یعنی] ایجاد اختلاف میکنند در ذهن و در فرد، جریانهای اختلافی در مقابل هم درست میکنند، دولتمردان را در مقابل هم به صفآرایی ذهنی وامیدارند و در خبرهاشان و در رادیوهای بیگانه و در خبرهای از بیرون رسیده اینجوری ترسیم میکنند: اختلاف، غوغا؛ فقط برای اینکه شاید بتوانند در ذهنیت مردم ما، در فکر آرام و اندیشهی مخلصانهی ملّت ما تأثیر بگذارند و آنها را تجزیه و تقسیم کنند؛ امّا مردم ما تحت تأثیر این همه تبلیغات قرار نمیگیرند. بیگانگان و تبلیغاتچیهای بیگانه که همان شبکهی صهیونیستی خبری[اند] که همهی شما بارها از آنها مطالبی شنیدهاید، این [جریان] را پیشقراولی و هدایت میکنند و سعی میکنند ذهن مردم ما را مشوّش کنند. خیلی دلشان میخواست این نماز جمعهها با این شور و هیجان نباشد. خیلی مایل بودند مردم ما به جای فعّالیت، به جای تلاش در جبهه و پشت جبهه، بین خودشان اختلاف بهوجود بیاید، به جان هم بیفتند؛ خیلی دلشان میخواهد دولتمردان و مسئولان کشور به جای پرداختن به وظائفشان که خدمت به این مردم و تلاش برای پیشبرد اسلام است، علیه هم و در مقابل هم قرار بگیرند؛ و همهی اینها را در رادیوها، در مجلّهها، در روزنامهها، در صداهای کاذب که از حنجرههای خائنشان برمیآید، تبلیغ میکنند؛ امّا در واقعیت خارجی از این همه اختلافی که آنها میخواهند در اینجا باشد، خبری نیست؛ از این همه دشمنی و خصومتی که آنها سعی میکنند در میان مردم ما بهوجود بیاورند، خبری نیست؛ از آن همه شایعهای که آنها سعی میکنند در میان مردم منتشر بکنند، خبری نیست؛ یا اگر شایعه هست، اثری بر آن شایعهها مترتّب نیست. هر حادثهای که در کشور ما، در دولت ما، در بخشی از بخشهای این کشور بهوجود میآید، دشمنان خارجی، آن بوقهای خائن و خبیث و به دنبال آنها کسانی در داخل، که یا آگاهانه یا ناآگاهانه راه آنها را میروند، سعی میکنند از آن چیزهایی بسازند، داستانهایی درست کنند. برادران و خواهران عزیز در تهران، در این مجمع عظیم و در سراسر کشور! من به شما میگویم: بدانید مادامی که شما در صحنه هستید، مادامی که میان شما و دولت خدمتگزار جمهوری اسلامی مهربانی و صمیمیت هست، و مادامی که شما مانند امروز در همهی مسائل کلّی و خطّمشیهای این دستگاه خدمتگزار سهیم هستید، هیچیک از این تبلیغات، نه در ملّت و نه در دولت اثری نخواهد گذاشت. و من به همهی آن کسانی که تلاش میکنند مردم ما را نگران و افسرده و ناراحت و بیمناک از وضع حال و آینده کنند، و همچنین به کسانی که در داخل صفوف مردم، آگاهانه آن شایعهپراکنیها و آن دروغها را رواج میدهند، هشدار میدهم؛ و به همهی آن کسانی که ناآگاهانه در خدمت این اهداف خبیث و پلید قرار میگیرند نصیحت میکنم: ملّت ما در مقابل این خباثتها، در مقابل این حرکتهای موذیانه، مواضع قاطع خود را حفظ خواهد کرد. ما در داخل هیچ مسئلهای نداریم؛ همهی مسائل ما بحمدالله رو به بهبودی است؛ هیچ مشکلی نداریم. برادران خدمتگزار ما در دولت جمهوری اسلامی هرکدام به کار خودشان مشغول هستند؛ ترمیم کابینه، آمدن و رفتن چند وزیر، درحالیکه هم آنها که خدمت میکنند، هم آنها که میآیند، هم آنها که میروند، همه فرزندان مؤمن و مخلص این انقلابند، هیچ مسئلهای نیست. برادران خدمتگزاری با هم دارند کار میکنند؛ یک روز اینجا کار میکنند، یک روز جای دیگر میروند کار میکنند. چهرههای مؤمنی که در خدمت این جمهوری بودهاند، الان هم هستند، باید با همان قداست در ذهنها و دلهای مردم باقی بمانند؛ کمااینکه شایستهی آن هستند. اگر دستهایی سعی کند این یا آن چهرهی خدمتگزار را در جامعه زشت بکند، یقیناً با عکسالعمل ما مواجه خواهد شد. مردم! بدانید کسانی مایلند این یا آن چهرهی خدمتگزار را زشت کنند، درحالیکه اینها خدمتگزاران این ملّتند، خدمتگزاران این کشورند. هرکس دارد کار میکند، در هرجا که کار میکند، در هر سنگری که پایفشاری میکند، بندهی صالح خدا است، مورد لطف و عنایت پروردگار است و مورد احترام ما است و باید هم مورد احترام بماند.
بیشترین چیزی که آحاد ملّت و ما مسئولان دولت را، در مواضع درست و اسلامیمان استوار خواهد داشت، تقوای خدا است؛ از روی بیتقوایی حرف نزنید، از روی بیتقوایی شایعه پخش نکنید، از روی بیتقوایی سخن بدخواهان را نپذیرید، از روی بیتقوایی به این یا آن انسان مؤمن و فداکار که دارای چهرهی منوّری پیش خدا و خلق خدا است، بدگویی نکنید. ای برادران و خواهران! تقوای خدا را در همهی گفتهها و همهی کردارها پیشهی خود کنید.
پروردگارا! ما را با تقوا زنده بدار و با تقوا بمیران.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
والعصر. انّ الانسان لفی خسر.
الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(۴)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و صلّ الله على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم محمّد و آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما على امیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و علىبنالحسین و محمّدبنعلى و جعفربنمحمّد و موسىبنجعفر و علىبنموسى و محمّدبنعلى و علىبنمحمّد و الحسنبنعلى و الحجةبنالحسن حججک على عبادک و امنائک فى بلادک. اللّهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات، تابع بیننا بینهم بالخیرات انّک مجیب الدّعوات انّک قاضى الحاجات انّک على کلّ شىء قدیر.
چند مطلب لازم در خطبهى دوم باید عرض بشود. اولین مطلب اشارهاى به زندگى امام صادق علیهالصّلاةوالسّلام است. امام صادق در میان مردم مسلمان، به خصوص شیعیان، یک چهرهى کاملاً شناخته شده است. هم از لحاظ ابعاد معنوى، از لحاظ توحید، عرفان، زهد، اخلاص، عمل صالح، و همهى ممیزات یک انسان برجستهى از آل پیغمبر. و هم از لحاظ جنبههاى علمى، از لحاظ حدیث، تفسیر، و از دیدگاه شیعه معلم حقایق و آموزندهى اصلىترین مطالب راجع به اسلام و معلم فقه وسیع اسلام، به هزاران محدث و مفسر و فقیه زمان خود. از این جهات امام صادق علیهالصّلاةوالسّلام شناخته شده است و همهى اهل اسلام از شیعه و سنى دربارهى این بزرگوار، کتابها نوشتند و مطالبى نقل کردهاند.
اما یک بعد از شخصیت امام صادق شناخته نشده است و آن بعد مبارزات انقلابى و سیاسى امام صادق است. امام صادق از سال اولى که عهدهدار منصب امامت شد، یعنى سال ۱۱۴ هجرى تا لحظهى شهادت یعنى سال ۱۴۸ هجرى یک مبارزهى مستمر، دراز مدت، خستگىناپذیر را علیه حکام جائر زمان چه بنىامیه، چه بنى عباس دنبال کردند. در این مدت در حدود پانزده سال، شانزده سال مصادف با دوران بنى امیه بود. یعنى از سال ۱۱۴ تا سال ۱۳۰ که ۱۳۲، سال شروع حکومت بنىعباس است و آن دو سال آخر که دو سال بلبشوى حکومت اموى بود. شانزده، هفده سال امام صادق در دوران بنىامیه مبارزه کرد و چه مبارزهى دشوارى بود. اولین سالهاى این مبارزه مصادف بود با حکومت هشامبنعبدالملک که مقتدرترین خلفاى بنىامیه بود. قوى، مقتدر، شجاع و آنگاه فاسد، فاسق، فاجر، بدون تعهد به دین و اخلاق، مال دوست، ظالم، تمام خصوصیات یک پادشاه ستمگر و یک طاغیه در هشامبنعبدالملک جمع بود. و حکومت طولانى هشام که بیست سال طول کشید، تمام این دوران را با تلخى و سیاهى آمیخته بود. امام صادق در یک چنین دوران پر خفقان و دشوارى مبارزهى خودش را شروع کرد و مبارزهى امام صادق یک مبارزهى پنهانى بود. البته دربارهى مبارزات این بزرگوار اگر بخواهیم حرف بزنیم و مدارک و اسنادى را که در کتابها موجود است بیان کنیم، ساعتهاى متمادى وقت مىخواهد، من هم مىخواهم چند دقیقه بیشتر صحبت نکنم. بنابراین فقط اشاره مىکنم.
اوّلاً امام صادق تفکر انقلابى اسلامى را که پادشاهان اموى حاضر به تحمل آن نبودند در میان مسلمانها رایج کرد. به طورى که در سراسر جهان اسلام امام خودش در مدینه بود، در حجاز، در عراق، در خراسان، در سیستان، در یمن، در مصر، در تمام آفاق وسیع اسلامى کسانى بودند که معتقد به امامت امام صادق بودند و علاقمند به آن حضرت بودند و اسلام را از دیدگاه امام صادق مىشناختند و بس. اما امام صادق به این اکتفا نمىکرد. در میان این هزاران هزار انسانى که به او معتقد بودند و علاقمند بودند یک جمع کوچکى را، که یک تشکیلات پنهانى و مخفى را تشکیل مىدادند به وجود آورده بود، جمع شیعیان مخلص و فداکار. آنهایى را که اسرار امام صادق دست آنهاست، آنهایى که اگر پادشاهان و امراى بنىامیه آنها را مىشناختند، با بدترین وضعى به شهادت مىرساندند و در میان یاران امام صادق کسانى هستند که با همین وضع، با شدت، در زیر شکنجه جان سپردند بدون اینکه حاضر باشند کلمهاى از اسرار امام صادق را بیان کنند. اینها آن جمع شیعیان خاص بودند، اصحاب نزدیک. البته این جمع از زمان امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام سابقه دارد؛ از بعد از شهادت امیرالمؤمنین و از هنگام صلح امام حسن با معاویه من نشانههاى این جمع متشکل را که دور ائمه را مىگرفتند و کارهاى دشوار و حساس را انجام مىدادند دیدهام تا زمان حسینبنعلى علیهالسّلام و بعد در زمان امام سجاد و بعد زمان امام باقر اما گسترش این جمع در زمان امام صادق بود. البته امام صادق در رابطهى با این جمع با کمال تقیه رفتار مىکرد. دائماً به آنها سفارش مىکرد که اسرار او را برملا نکنند، افشا نکنند، حرفها را نزنند. بعضى خیال مىکنند اسرار امام صادق که مثلاً به معلبنخنیس یا دیگران، مىگوید آنها را نگویید، اینها اسرار الهى است. اسرار الهى را امام صادق چرا مخفى کند. اسرار الهى، احکام فقه، معارف گوناگون را امام صادق برملا مىکرد، پخش مىکرد، همه جا مىگفت، اما یک چیزهایى هم بودند که آنها را نباید کسى بداند، آنها همان چیزهایى بودند که در دل شیعیان امام صادق، شیعیان نزدیک، این امید را به وجود آورده بود که امام صادق قائمى است که قیام خواهد کرد و حکومت علوى را و حکومت آل محمد را برقرار خواهد ساخت و امام صادق در این مبارزهى طولانى، توفیقات زیادى داشت. وسیلهى از بین رفتن دستگاه حکومت بنىامیه، تلاش یاران امام صادق بود که البته بنىعباس به ناحق از آن بهرهبردارى کردند که اگر این بحث طولانی و مفصل را بخواهم بیان کنم، طول میکشد.
به همین اندازه اکتفاء میکنم که امام صادق در دوران بنىامیه با همهى آن شدت توانست تلاش خودش را ادامه بدهد و جمع یاران و دوستان خود را هر لحظه بیشتر کند. تا اینکه بنىعباس روى کار آمدند. دوران بنىعباس، دوران آزمایش سخت امام صادق بود؛ یعنى از دوران بنى امیه سختتر. زیرا بنىعباس، منصور عباسى، سفاح، برادر منصور و دیگر کسانى که دور و بر اینها بودند روزگارى در کنار امام صادق، با دستگاه بنىامیه مبارزاتى داشتند و چون خود آنها از بنىهاشم بودند خصوصیات و ویژگیهاى کار امام صادق و ائمه را مىشناختند و لذا سختگیرى مىکردند. امام صادق که در اواخر دوران بنىامیه این امکان را پیدا مىکرد که بیاید در منى در محشر عظیم مردم در منى بایستد و امامت خود را و استحقاق خلافت خود را به صداى بلند بیان بکند، در دوران بنىعباس این فرصت را هرگز پیدا نمىکرد و منصور عباسى و ابوالعباس سفاح که در زمان امام صادق این دو خلیفهى عباسى بودند، روزبهروز فشار را بر آن حضرت تنگتر و سختتر مىکردند و منصور بعد از آنى که مشخص شد که فعالیتها و تلاشهاى انقلابى امام صادق همچنان ادامه دارد به آن حضرت بارها فرمود که «قتلنى الله ان لم أقتلک» یعنى خدا مرا بکشد، اگر تو را نکشم. بارها به منزل امام صادق افرادى را فرستاد که آن حضرت را دستگیر کنند؛ حتى یکى دو مرتبه دستور داد که آن حضرت را بکشند، اما معنویت امام صادق و ابهت و متانت الهى و معنوى آن حضرت مانع شد تا اینکه بالاخره در سن ۶۵ سالگى، امام صادق را مسموم کرد و حضرت در مدینه، در میان فرزندان و دوستان خود شهید شدند و رحلت کردند و جهان اسلام داغدار شخصیت عظیم امام صادق شد. بنده به همهى برادرانى که توان تحقیق دارند، توصیه مىکنم که در زندگى این امام بزرگوار با این دید جدید، یعنى دید چهرهى تلاشگر و پرخاشجو و مبارزهگر امام صادق، یک نگاه بکنند بار دیگر این بزرگوار را از لابهلاى اخبار و روایاتى که در زندگى آن حضرت وارد شده است بشناسند. زندگى آن حضرت براى ما مردم مسلمان درس و اسوهى بسیار ارزنده و بزرگى است.
*****پینوشتها:
۱) سورهی انفال، بخشی از آیهی ۶۲
۲) سورهی قصص، بخشی از آیهی ۵
۳) سورهی آل عمران، بخشی از آیهی ۱۵۹
۴) سورهی عصر